دوست پسرم با من قصد ازدواج داره ولی من قصدی ندارم، راهنمایی می خوام.
ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 26 ساله )
با سلام و احترام
بیست و شش سالم هست و مجرد. دختری شاد و اجتماعی بودم باهمه خوش بودم ولی حد و حدود را همیشه تا جایی ک خط قرمزی ک برای خودم مشخص کرده بودم حفظ بشود البته دوست پسرهای زیادی داشتم ک بعضا افرادی هم تا خواستگاری پیش رفته بود ولی بنا ب دلایلی خودم رد میکردم. حدودا دو سال با همکارم دوست شدم ابتدا قصدم دوستی بود و خوشگذرونی ولی بعد از مدتی احساساتم درگیر شد من ادم احساساتی نبودم و بیشتر بر اساس منطق رفتار میکنم. ابتدای دوستی رفتار ایشون خیلی با من سرد بود ب طوری ک همش ب خودم میگفتم برای چی با من دوست شده و من بیشتر وقتمو مثل سابق با دوستانم میگذراندم کم کم ایشون هم ب من علاقه پیدا کردن و طوری شد ک تایم کاریشونو بامن هماهنگ کردن و باهم میرفتیم خونه. راستش اوایل همش ب من میگفتن چرا با فلانی میخندی چرا با اون میخندی البته فقط گیر دادنشون روی پسرا بود و من همیشه میگفتم من کلا اینطوریم و دختر و پسر برای من فرقی نداره ب خاطر احساسی ک به ایشون داشتم تمام سعیمو میکردم ک رابطهمو با اقایون کمتر کنم چون برای هر نفر ی بهونه ای میتراشیدن کم کم ایشون ب خانوم ها هم حساسیت نشون میدادن و با این عنوان ک جلو اقایون با خانوم ها زیاد نخند کارشون ک گیر دادن ب من بود و پیش میبردن راستش من اوایل خیلی سماجت میکردم ولی بعدش میگفتم حالا با کسی حرفی نزنیم و نخندم چیزی نمیشه. ایشون ب بهانه های متفاوت منو از شبکه های اجتماعی دور کردن و برای من سیم کارت جزایی خرید کردن و اصرار ب استفاده از اون و من این کارو ب هیچ وجه نکردم چون تمام دوستام اون شمارمو دارن گاها تلفنی تماس میگرم چون من تو شبکه های اجتماعی عضو میشم ک کسی نباید اونجا باشه .مشکل من از اونجایی شروع میشه ک من متوجه شدم ایشون همسر دارن خودم متوجه این قضیه شدم و وقتی ب ایشون گفتم اول منکر شدن و بعدش هم ک اصرار زیاد منو دیدن همه چیزو ب من گفتن ایشون تو سن 19سالگی ازدواج کردن و اونطور ک ب من گفتن همسرشون بعد از شش ماه عقد کردن ب بهانه تحصیل ابشون و ترک میکنه و بع شهرشون برمیگرده و خانومشون درخواست طلاق میده و ایشون ب خاطر حس انتقام درخواست طلاقو رد میکرده برگه های دادخواستو من دیدم خودم. من با دونستن این ک ایشون ازدواج کردن و ب خاطر احساسات خودم و ایشون ب دوستیمون ادامه دادم البته ایشون ب من قول دادن پیگیر کاراهای طلاق هستن ولی من از ایشون چیزی ندیدم راستش چون همیشه با منه اجازه نمیزه من زیاد با دوستام بگردم وقتی هم میگردم خیلی تابلو ناراحتیشو بروز میده و من از کرده خودم پشیمونم .تا ب حال چند بار من خواستار قطع رابطمون شدم ولی ب خاطر احساساتی بودن دوست پسر م و نوع رفتارش نتونستم ترکش کنم ی مقداری دلم میسوزه. الان بعد از این مدت من ی دختر افسرده شدم حوصلهوهیچ کاریو ندارم منو از دوستام جدا کرده تنها جایی ک نمیتونه چیزی بگه با خانواده رفتنم ب بیرونه. راستش میگه قصد ازدواج داره ولی من دیگه نمیخوام با ایشون ازدواج کنم ایشون ادم تکرویی هستن و منو هم میخوان تو تنهایی شون جا بدن در ضمن ایشون حتی با خانواده خودشون هن سرد برخورد میکنن البته من اینو تو حرفاشرن فهمیدن. شاید رفتار سرد و گرم از نظر من فرق داره ولی مشخصا کسی ک بره خونه و خانواده با اغوش باز با چاییو غذا و میوه و یا رفتار خوش ازش استقبال نکنن و تعطیلاتو با خانواده سپری نکردن و هرکسی سرش توکار خودش باشه از نظر من این ینی سردی و تکرویی .دوست پسرم یک سالو نیم از خودم کرچیکتر دوست صمیمی نداره باهمکاراش زیاد اهل رفتو امد نیست اهل خوشگذرونی نیس هرجایی رفته با من رفته و من ب زور بردمش و البته الان اوضاع فرق کرده و دیگه خودش میگه بریم بیرون ولی تنهایی خودم و خودش و من از دونفر بودن خسته میشم چون من همیشه و هرجایی بودم اظرافم شلوغ بوده. راستش ب خاطر درون گرایی بودنش و تفاوتش با من برای من سخته با اون بودن میخوام خیلی خوب بدون هیچ مشکل احساسی از هم جدا بشیم ولی نمیدونم چطور.البتت من دوستش دارم و برای من هم سخت ترک کردنش ولی بهتر از ی عمر اشتباه زندگی کردن لطفا راهنمایی کنیم تازگیا بیش از حد افسرده شدم و دچار تیک شدم ک وقتی رفتم دکتر گفت ب خاطر اعصابه.
مشاور (خانم موحدنساج)
موفق باشید.
بیشتر بخوانید:
آسیبهای قبل از ازدواج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}